پاورپوینت

دانلود پاورپوینت

پاورپوینت

دانلود پاورپوینت

تحقیق در مورد سیمرغ و زال

تحقیق در مورد سیمرغ و زال

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت ) تعداد صفحه : 16 صفحه  قسمتی از متن .doc :    2 ‏سیمرغ و زال ‏کوهی سر به فلک کشیده بود و آشیان سیمرغ همچون کاخی برافراشته بود و جوانی بر گرد آن می گشت ‏سر تعظیم در برابر پروردگار فرود آورد و رخسار بر خاک مالید . راهی برای عبور از آن کوه نبود . پروردگار را نیایش کرد و در خواست عفو کرد و چون پروردگار توبه او را پذیرفت ، سیمرغ از بالای کوه نگاهی انداخت و سام را دید و به علت آمدنش پی برد . ‏سیمرغ به پسر سام گفت : همانند دایه ای تو را پروانده ام و نامت را دستان گذاشتم . پدرت به دنبالت آمده و شایسته است که نزد او برگردی . ‏جوان که سخنان سیمرغ را شنید ، دلش اندوهگین و چشمانش پر از اشک شد . هر چند آدمها را ندیده بود ولی از سیمرغ سخن گفتن را آموخته بود . به سیمرغ گفت : آیا از من خسته شده ای ؟، بعد از پرودگار من از تو سپاسگذارم که در سایه تو همه چیزهای دشوار برای من راحت شد . 2 ‏سیمرغ و زال ‏کوهی سر به فلک کشیده بود و آشیان سیمرغ همچون ک ...

تحقیق در مورد سیمرغ و زال شاهنامه

تحقیق در مورد سیمرغ و زال شاهنامه

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت ) تعداد صفحه : 10 صفحه  قسمتی از متن .doc :    سیمرغ و زال   سام نریمان، امیر زابل و از پهلوانان سر آمد ایران زمین بود ولیکن فرزندی نداشت . سالها گذشت و خداوند به وی فرزندی داد . کودکی سفید و سرخ و زیبا رو ولیکن با موهای سفید همچون موهای پیرمردان . کسی جرات نمی کرد که این خبر را به سام برساند ، تا اینکه دایه کودک که زنی شیردل بود به نزد سام رفت و گفت : این روز بر سام فرخنده باشد که آنچه از خداوند  می خواستی به تو عطا کرد . بیا و فرزندت را ببین که تمامی اندام او زیبا است و هیچ زشتی در او نخواهی دید ، تنها همانند آهو موی سفید دارد . ای پهلوان بخت تو اینگونه بود و نباید دلرا غمگین کنی .   سام از تختش فرود آمد و بسوی نوزاد رفت . موهای کودک همانند پیران سفید بود . کسی تا حالا چنین چیزی ندیده و نشنیده بود . پوست تنش سرخ و موهایش همچون برف بود . وقتی فرزند را اینگونه دید از جهان ناامید شد و از سرزنش دیگران ترسید . روی به آسمان کرد و گفت : ای خدا ...