لینک دانلود و خرید پایین توضیحات دسته بندی : وورد نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت ) تعداد صفحه : 16 صفحه قسمتی از متن .doc : 2 سیمرغ و زال کوهی سر به فلک کشیده بود و آشیان سیمرغ همچون کاخی برافراشته بود و جوانی بر گرد آن می گشت سر تعظیم در برابر پروردگار فرود آورد و رخسار بر خاک مالید . راهی برای عبور از آن کوه نبود . پروردگار را نیایش کرد و در خواست عفو کرد و چون پروردگار توبه او را پذیرفت ، سیمرغ از بالای کوه نگاهی انداخت و سام را دید و به علت آمدنش پی برد . سیمرغ به پسر سام گفت : همانند دایه ای تو را پروانده ام و نامت را دستان گذاشتم . پدرت به دنبالت آمده و شایسته است که نزد او برگردی . جوان که سخنان سیمرغ را شنید ، دلش اندوهگین و چشمانش پر از اشک شد . هر چند آدمها را ندیده بود ولی از سیمرغ سخن گفتن را آموخته بود . به سیمرغ گفت : آیا از من خسته شده ای ؟، بعد از پرودگار من از تو سپاسگذارم که در سایه تو همه چیزهای دشوار برای من راحت شد . 2 سیمرغ و زال کوهی سر به فلک کشیده بود و آشیان سیمرغ همچون ک ...